سی سالگی ها
سی سالگی ها

سی سالگی ها

35

سلام سلام

چند وقتی بود یکی از دوستام با دختر فسقلیش که عشق منه و خیلی با مزس اومده بود ایران و قسمت نشده بود که دخترشو ببینیم بچلونیم  خلاصه دم رفتنی دیروز یه قرار گذاشت برای سوزی چلونی به دخترش میگم سوزی چون عین همون کارتون سوزیه که میرفت زیر میز تخم مرغ میخورد :))

قرارمون دیروز ساعت 6 پالادیوم بود، قرار بود من و یکی از دوستان ازینجا با هم بریم که ماشین دوستم خراب شد که مجبور شدیم اسنپ بگیریم ، حالا در مورد اسنپ بیشتر براتون توضیح میدم ، این وسط ماشین آقای اسنپ هم پایین میدون الف سر دور برگردون خاموش شد و دیگه روشن نشد و و مابقیه راهو قدم زنون رفتیم البته راهیم نبود  ولی چیزی که برام جالبه مردم عزیزی بودن که پشت ماشین هی بووووق بووووق جییییغ جیییییغ که برو ، خب نمیتونه به ماشین بال نصب کنه یا بغلش کنه بذارتش اونور یا باهاش صحبت کنه که تروخدا برو اونور اینا پشت سرن ، یعنی ناراحتی خرابی ماشین یه طرف اعصابی که مردم عزیزمون جای کمک به اقای راننده خورد کردن یه طرف بلاخره اون وسطم یه آقای کارگری اومد کمک و یه آقای موتوری هم اومد و ماشین بنده ی خدا رو کشون کشون بردن یه گوشه ، رسیدیم پالادیوم  و با دوستم رفتیم یه دوری توش زدیم و یکی دیگه از بچه ها هم بهمون ملحق شد و  من سی دی جدید چارتارو برای دوستم که عازم بود خریدم و اونا هم یه کیف با مزه از ال سی برای سوزی خریدن و دیگه دوستمم بهمون اضافه شد و نشستیم به حرف زدن و بعدش شد موقع غذا سفارش دادن که من سفارش غذا رو سپردم به دوستان که کاش میمردم و همچین کاری نمیکردم ، سوشی  !!! دوستان حاااااالم به هم خورد ، این چه کوفت و زهرماریه این ژاپنیا میخورن ، یعنی هنوز که دارم تایپ میکنم مزه ی گند ماهی خام و جلبک و آووکادو با برنج و سویا سس تو دهنمه ، ای کوفت بخوری بنفش این چی بودددد آخه هوووووووق  یعنی حالم بد شد ، ماهیاش خیلی کلفت بود ، درس عبرتی شد که دیگه لب به این آشغال نزنم تیکه ی آخریم که خوردم ماهیش انقد زیاد بود که همونجوری که  تو دهنم بود میخواستم بالا بیارم که شکر خدا دستمال نزدیک بود !!!! ببخشید !!!! شانسی که آوردم اون یه دونه پیتزا سبزیجاتی بود که سفارش دادیم و نفری دو تا اسلایس خوردیم تا حدودی حالمو بهتر کرد ، کی فک میکرد یه روزی  پیتزا سبزیجات حال منو خوب کنه 

ولی جدا از بحث شکمی شب خوبی بود و بهمون خیلی خوش گذشت بعد شام مهیج!!!! اومدیم پایین و از کافه رییس چایی گرفتیم و دیگه عکس انداختیم و اومدیم بیرون و قدم زنون همونجوری که اسنپ سرچ میکردیم یکم راه رفتیم و رسیدیم به آژانس و یکی از بچه ها اسنپ گرفت و ماام با آژانس برگشتیم خونه 

بیشتر هدفم از آپدیت کردن امروز این بود که بگم سوشی خیلی آشغاله خیلی فاجعس حتی مزه ی سگ مرده میده نخورین، فقط ریختش خوبه 

اینم ریختش خدمت شما 

18

سلام سلام

خوبین خوشین؟

من این چند روز حسابی سرم شلوغ بود ، شلوغ الکی ها نه درست حسابی که 

سه شنبه که تعطیل بود رفتم پیش دوستم که حال و هواش ابری بود  یکی دیگه از دوستامونم اونجا بود و یه مهمون دیگه ام داشتن تو خونشون که آبله مرغون گرفته بود و هیشکی نفهمیده بود!!! من مث یک دکتر متبحر بیماری ایشونو تشخیص دادم  و ویزیتم نگرفتم حتی ، میبینین چه استعداد تلف شده ای دارم؟

بعد ازونجایی که هوای حوصله ی همه ابری بود بهترین کار سرگرم کردنمون بود که نتیجش شد این دوستمون که نشونه ی کتابه ، و با چوب بستنی تهیه شده 

نظرتون چیه بریم ادامه ی مطلب که صفحم سنگین نشه؟ چون میخوام تصویری حرف بزنم امروز  

ادامه مطلب ...

12

پریروز یکی از دوستام زنگ زد که امروز عصر میای گاندی؟ م_ه_رنوش میخواد بینیشو ترمیم کنه من دارم باهاش میرم یه نیم ساعت یه ساعت کار داره بعدش بریم بیرونی جایی و تو اون تایمم پیش من باشی گفتم اوکی و قرارمونو فیکس کردیم و من ساعت 6.5 تو مطب دکتر و پیششون بودم.

خانوم و آقایی که شما باشین مطب غلغلهههههه اصن یه وعضییییییییییی از در و دیوار مریض میریخت پایین مریض که البته نمیشه بهشون گفت ولی خب یه عااالمه خانوووم رو تصور کنین یا چسب رو صورتشونه و کبودن یا منتظر نشستن برن وقت عمل بگیرن یا ویزیت شن یه سری هم اومده بودن لبا و گونه هاشونو باد کنن ، یکیشون که همونجا رفت باد کرد و برگشت ، خلاصه شهرزنان جالبی بود وکلن بحثا حول و حوش دماغ و انواع دماغ میگشت ، راستش بعضیا بودن که واقعن احتیاج به جراحی داشتن و زندگیشون قطعن خیلی متحول میشد بعد عمل ولی اکثریت قریب به اتفاق بینیشون خیلی عادی بود و به صورتاشون میومد با هر فرمی که داشت ولی اصرار داشتن که عمل کنن دوباره ، حالا اینا  باز اوکی بودن بعضیا بودن که اومده بودن برای بار دوم و سوم بینیاشونو عمل کنن ، هزینه ی عمل هم یه چیز ناقابل بین 6 تا 7.5 ملیون بود !!  تازه دو سه بار یه اتفاقی افتاد من کلی خوشحال شدم  چون ازم میپرسیدن شما بینیتونو پیش ایشون عمل کردین؟ 

خلاصه ی کلام ما از ساعت 6.5 نشستیم تا دیدیم نزدیک 9 ئه و همه ی مریضا رفتن و مریضای جدید جاشونو گرفتن و همچنان دسته دسته آدم میره تو اتاق و میاد اما نوبت این دوست ما که بینیش بعد عمل گوشت اضافه آورده بود نشده هنوز  ماام گشنهههههههه و گشنگی اصن شوخی بردار نیست برای همین دوستم رفت و با منشیه صحبت کرد که چی شد نوبت این بچه و چرا خب گفتین از 6 بیایم وقتی میدونین نمیتونه ترمیم کنه تو این ساعتا و اینا و جواب قشنگی که گرفتیم این بود که آخه داروخانه ی تو کوچه میبست و باید داروها رو میگرفتین!!!! بعله آقای دکتر چون خودشون کم از مریضاشون پول میگرفتن با داروخانه ی تو کوچه هم قرارداد داشتن که حتمن داروها از اونا خریداری بشه وگرنه میدونین که داروی بی حسی و باند و گاز و آنتی بیوتیکو فقط همین یه داروخانه داشت !! حسابی حرصمون درومده بود. 

هر چقدم که میپرسیدیم خب کی نوبتش میشه میگفت معلوم نیست ممکنه یه ربع دیگه ممکنه یه ساعت دیگه ! در این حد برنامه ریزی قوی!

اون دوستمون که ترمیم داشت گفت شما برید یه چیزی بخورید و برگردین به خاطر اینکه این معلوم نیست چقد لفت بده و ما قبول نمیکردیم  بلاخره با کلی اصرار مارو فرستاد بیرون و من اونجا بهش گفتم ممکنه دیرم بشه و برگردم خونه و اگه ندیدمش خداحافظ

بعدم با دوستم رفتیم ماشینشو  برداشتیم از پشت برج نگار و رفتیم تیتو میرداماد پیتزا و سیب زمینی گرفتیم و تا خرخره خوردیم  من عاشق رژیم گرفتنم شدم  انقد که رعایت میکنم

اینم عکس بی کیفیت شاممون 

خلاصه غذامونو که گرفتیم م_ه_رنوش زنگ زد که منو الان دارن میفرستن تو ، ماام شاممونو خوردیم و برگشتیم سمت گاندی و اونجا بود که من دیدم ساعت 10 ئه و بهتره برگردم خونه بنابراین از دوستم خواستم که منو دم یه آژانس پیاده کنه تو گاندی که اونم گفت 10 دقیقه باید صبر کنی و ما صبرمونو کردیم و با یه آقای راننده ی خیلی مودب و با شخصیت برگشتم خونه ..

این از ماجرای پریروز ما 

امشب یه نیمچه عروسی ای دعوتم که جریان داره 

موندم چی بپوشم کی آماده شم 

یه عالمه کار دارم نشستم به مطلب نوشتن