سی سالگی ها
سی سالگی ها

سی سالگی ها

43

سلام سلام 

پست قبلی رو رمزی نوشتم و هر خانمی رمز خواست دادم هر خانوم دیگه ای هم که مایل بود بگه رمزو براش میفرستم :) از آقایون هم معذرت میخوام ایشالله برای شماام پست رمزی جدا میذارم :))

امروز رفتم با استاد راهنمام صحبت کردم و کلی برام خط و نشون کشید تازه تعجبم کرده بود که چرا پایان نامه رو با اون برداشتم چون قبل از ارائه ی واحد پایان نامه سر کلاس ایشون کلی نطق کرده بودم که من با استادی برنمیدارم که گیر باشه چون اصصصصلن حوصله ندارم یکی بخواد هی گیر بده و ترجیح میدم با یه استاد راحت بردارم  چون تو خوابم نمیدیدم با ایشون پایان نامه ارائه بشه که البته چون دانشگاه ما سرزمین عجایبه شد و منم مجبور شدم با ایشون بردارم بعدشم که با اسناد مورد نظر ارائه شد دیگه نشستم اندکی تفکر کردم و به این نتیجه رسیدم که پایان نامه برام میمونه و بهتره روش خوب کار کنم و آب نبندم توش ولی سردوراهی بسیاااار تا بسیااااار عجیبی موندم که کارمو کجا انتخاب کنم چون باید یه بنا انتخاب کنم که تا حالا روش کار نشده باشه و یه شاخصه ای هم داشته باشه که فعلن نیافتم اون بنا رو  ترجیحم رو تهرانه ولی متاسفانه تهران ازین بناها زیاد نداره و اگه هم داره دست جاهاییه که اجازه ی ورود کسیو نمیدن توش 

روز جمعه رفتم خونه ی دوستم چون بقیه دوستامم اونجا بودن و با چهارکچلون روبرو شدم همشون موهاشونو از ته ته زدن 

البته منم موهامو کوتاه کردم ولی نه اونقد کوتاه خلاصه که اتفاق با مزه ای بود 

دیروز ذوق و شوق کار هنری در من تجلی پیدا کرد و رفتم چهارتا از این گلدون کاکتوسای کوچیک گرفتم و تزیینشون کردم 

حالا عکس میذارم ببینین چه کردم :)) همه رو دیوونه کردم 

معرفی نامه ها برای سازمان های مختلف رو هم امروز از دانشگاه گرفتم برای بازدید از یه سری بنا و انتخابشون  یه سفر به کرمان هم در پیش دارم به خاطر یکی از درسام که البته باید بین دو تا چهارشنبه که تعطیلی نداره انجام بشه چون چهارشنبه ها حتمن باید دانشگاه باشم خلاصه که همه چی خیلی قرو قاطی

امروز  علاوه بر دانشگاه چشممون به جمال بنیاد ایرانشناسی که دانشگاه هم هست روشن شد بماند که با چه مصیبتی تونستیم وارد شیم و آخرش اومدن دنبالمون دم در ورودی ولییییی آآآآآآآآآآآآآآآآقاااا خااااااااااااااااانوم عجبببببببببببب دانشگاهی بود کیف کردم آدم بیشتر یاد هتل میفتاد تا دانشگاه بعدش که ازونجا رفتیم دانشگاه خودمون اصن هیچی به چشممون نمیومد  . خلاصه که خیلی خوب و شیک و ترتمیز بود ایشالله اگه دکترا خواستم بخونم اونجا میخونم دوسش دااااشتم 

اینم عکس گلدونایی که درست کردم با تیکه پارچه های موجود




42 پست خانومانه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

41

سلام سلام 

آقا یعنی طلسم افتاده به این پست گذاشتن من اساسی برای همینم تصمیم گرفتم  دیگه این چند وقتو فاکتور بگیرم و دوباره شروع کنم به همون روزمره نویسی خودم  

ترم ما شروع شد و برای یکی از درسای عملیم باید تزیینات معماری رو با استاد کارا بررسی کنم اونم کجا؟ کرمان 

یعنی باید یه سفر تشریف ببرم کرمان و کارم چقد طول بکشه الله و اعلم  :))   این ریزش موهای بنده به حدی ادامه پیدا کرده و شدید شده که ناچار شدم برم یه مقدار کوتاهشون کنم که خب یه یه متری از سرشون زدم و الان موهام تا سر شونه هامه البته فر میخوره یکم بالاتر وایمیسته تنوع بدی هم نشده و خیلی وقت بود موهام انقدی نبود و همش بلند بود دیگه تصمیم دارم فعلنم رنگ و اینا نکنم موهامو و بذارم همینجوری که طبیعی هست طبیعی بمونه  خیلی نچرال طور 

الانم که دارم این پست رو مینویسم هیولای درونم خیلی گرسنشه و باید بفرستمش سمت آشپزخونه البته که امروز برای ناهار کباب خوردم و خوشحالم ولی الان گرسنمه :دی جونم براتون بگه بچه ها تنبلی رو به حد اعلاش رسوندن تو دانشگاه اومدن و ما خیلیم رنگ دانشگاهو نمیبینیم البته که استادای گوگولی هم   خیلی با ما دارن راه میان 

هنوز منابع ارشدو تهیه نکردم و خیلی خونسردم !!! پروژه ی نهایی رو هم برداشتم ولی هنوز خودمو به استادش نشون ندادم ایشالله یه شنبه که تشریف میبریم دانشگاه با استادم صحبت میکنم و بعدشم میریم پیش مسوول کارآموزیم برای یه سری امضا و مهر گرفتن  ازش و راهنمایی برای پایان نامه خواستن کارای ش.ه.ر.د.ا.ر.ی هم هستن و به  قوت خودشون باقی ... 

امروز دیدم خیلی شبیه بنیان گذار جمهوری اسلامی شدم و دیگه رفتم آرایشگاه و خلاصه که الان سبک شدم 

بعد از آرایشگاهم با نانا رفتیم شاپینگ تراپی و یه مشت اسپری و دئودورانت و یه بافت خریدم و از جلوی فست فودا رد شدیم و جلوی خودمونو گرفتیم و خودمونو به خونه رسوندیم و به خودمون افتخار کردیم چون انقدددددد پیتزا میخواستیم :)) دیگه خلاصه اینجوری 

فرداام ببینیم یه تفریح مهیج میتونیم داشته باشیم یا نه قرار بود بریم لواسون عکاسی ولی خب بنا به شرایط کنسل شد و افتاد هفته ی آینده 

خلاصه اینم از این 

میبینمتوووون


40

سلام سلام 

خوبین خوشین ؟ چه خبرااا؟

من اومدم اما نه با یه پست طولانی 

دیدم همش باید عکس غذا و خوراکی بذارم ازینجا هم خانوم باردار رد میشه درست نیست هعی هعی  خلاصه بدونین که ما خیلی خوراکیای مهیج خوردیم (ای کوفت بخوری بنفش)

خب من هنوز تقریبن درگیر مهمون داریم جاتون خالی ، درگیر کار هم هستم ، ازونور کلاسامونم شروع شده به به به زندگی خلاصه 

تا یه شنبه مهمونام هستن و بعدش برمیگردیم به زندگی عادی  هوووورا :))

--------------------

خب اینا رو اون روز نوشتم اما بعدش کار پیش اومدو دیگه نرسیدم بقیشو بنویسم 

همین الان یکی از مهمونام رفت و امشبم یکی دیگشون میره و ایشالله از تو همین هفته برمیگردم به روال سابق 

زندگی مث همیشه در جریانه 

اتفاقات خوب و بد میفته و میگذره 

دیروز رفتیم کاخ سعد آباد و تا جایی که تونستیم از موزه ها دیدن کردیم و با پای قلم شده برگشتیم  حالا مینویسم چه جوری بود و چیا دیدیم برای اونایی که ندیدن  :) 

الان فقط اومدم اعلام زندم دلم براتون تنگ شده بکنم تا بعد  


39

سلاااممم

من یه 

چیزی بگم بخندین نهضت ادامه دارم ، واقعن رنگ لپ تاپمو امروز بعد چند روز دیدم خیلی زود خدمتتون میرسم ، 

من یکم وضعیت شکست عشقی طور دارم بدون اینکه شکست عشقی بخورم میام براتون تعریف میکنم