سی سالگی ها
سی سالگی ها

سی سالگی ها

11

عکسا رو دیشب از دوستم گرفتم هر چند که خیلیم خوب نیفتادن و کامل نیست 

خب ما تصمیم گرفته بودیم این سری مهمونیمونو با غذاهای سنتی بگذرونیم  برای همینم کوفته درست کردم البته تنها نه چون خیلی کار سختیه مامانم خیلی کمک کرد با اون کمردردش و منو شرمنده ی خودش کرد

البته گفتم که کشک بادمجون و ژله رو یکی از دوستام زحمتشو کشید چون من دست تنها بودم و خیلی خیلی خیلی کار داشتم 

راستش من تو آشپزی یکم از خودراضیم و فک میکنم خودم از همه خوشمزه تر همه چیو درست میکنم  ولی خب  باید اعتماد کرد 

اینم از ژله 

دیگه همین .

دیشب تلگراممو دوباره وصل کردم ولی خب خبری نبود ، آقای پست قبلی لجبازتر از این حرفان که به این زودی کوتاه بیان ، منم ازون بدتر

پس حالا حالاها خبری نخواهد بود که البته من  ترجیح میدم همینجا همه چی روشن بشه و وقت و انرژیم جای درست هدر بشه

یادم بندازین براتون تعریف کنم دیروز که با دوستام رفتیم مطب دکتر چه جوری بود

پ.ن ضروری

این جمله ی 

یک خانوم مهندس بنفش سی و یک ساله 

کار من نیست !!! من مهندس اونجوری نیستم حتی! این چی میگه؟