سی سالگی ها
سی سالگی ها

سی سالگی ها

13

های اوری بادی 

یادتونه که مثلن قرار بود اینجا روزمره نویسی نکنم ، ولی زهی خیال باطل نمیتونم بیام اینجا بحث تخصصی مربوط به رشتمو بکنم یا صحبتای پزشکی که ، پس به همون روزمره نویسی خودمون میپردازم .

همونطور که گفتم دیروز یه نیمچه عروسی ای دعوت بودم چرا نیمچه؟ چون عروسی اصلی 10-15 روز پیش بود ولی عروس و داماد اون روز نرفته بودن عکساشونو بندازن و فیلمبرداری کامل کنن برای همین قرار بود دیروز عروس که دوست خیلی عزیزی هم هست بره آرایشگاه دوباره و بعدش آتلیه و باغ و ازون ورم یه مهمونی جمع و جور با دوستا و پدر مادراشون و جوونا خلاصه ، جاتون خالی خیلی بیشتر از عروسی اصلی خوش گذشت چون  دیگه درگیر دنگ و فنگای  سلام علیکم و بفرمایید شاباش و مودب باشین و عروس داماد باید برقصن و اینا نبود هیشکی عروسم خیلی شیک و مجلسی یه کالج سفید پوشید وقتی اومد و از اول تا آخر وسط بود و خلاصه جای همگی خالی 

این دوستم و همسرش 13 سال با هم دوست بودن و واقعن میشه کتاب نوشت از رابطشون و ماها همگی خیلی خیلی خوشحالیم که بلاخره به هم رسیدن.

ازونجایی که بنده 2-3 کیلو لاغر شدم  همه  ی لباسام به تنم زار میزد و  این دفعه واقعن عزای چی بپوشم گرفته بودم  خیلی وضعیت اورژانسی ای بود که در نهایت یه چیزی  تو سرم جرقه زد که به لباسایی که برات تنگ شدن رجوع کن ! و در نهایت خوش شانسی یه لباسی که خیلی دوسش داشتم  اندازم بود و با کلی ذوق و شوق انتخابش کردم و همونو پوشیدم . راستش من از کفش پاشنه دار متنفرم ، یعنی احساس میکنم مایه عذابه و چرا باید این کارو با خودمون بکنیم برای همین بیشتر مواقع ازش فرار میکنم و کفش تخت میپوشم مث دیشب ، برای همین تو عکسا همیشه قد کوتاه ترینم چون همه کفشای پاشنه 8 هزار سانتی پاشونه و یه سروگردن از من بالاترن ، ولی اشکال نداره   چون فرداش من میتونم راه برم اونا نمیتونن  

حالا که بحث کفش پاشنه بلند شد یه خاطره براتون بگم عمق فاجعه رو متوجه بشین 

تو عروسی یکی از فامیلای نزدیک آخرای شب من یه دقیقه کفشمو در آوردم استراحت کنم دیگه پام نرفت توش  

وضعیتی بود به خدا ! خب چرا عاقل کند کاری و اینا؟

در مورد موهامم عرض کنم خدمتتون که من اکثر مواقع موآم پریشونه دورم ، دیروز دوستم که آرایشگرم هست گفت بیا حداقل یکمشمو از بغلا جمع کن و این کارم کرد و انگار خیلیم بهم میومد!!!

اینم عکسش ، که البته یه مقدارشو از اینور اونور به دور خودم اضافه کردم باز که یه وقت از حالت پریشونیم  کم نکنه