سی سالگی ها
سی سالگی ها

سی سالگی ها

5

امروز بعد چند وقت یکی از دوستای صمیمیو دیدم صمیمی که میگم یعنی در حد خواهر  به دلایل روحی یکم از آدما فاصله گرفته و ترجیح میده تنها بمونه ماام سعی میکنیم این اجازه رو بهش بدیم که یه مدت با خودش خلوت کنه و در عین حال اذیتم نشه .

 قرارمون برای ناهار بود و فیله ی مرغ سفارش دادم که سه تا تیکه مرغ بود با یه کاسه ی ریز لوبیا پخته و سه تا قاشق سالاد و 10 تا دونه چیپس!!! و بقیش انواع سس!!! که چون من سس دوست ندارم نخوردمشون  یه نون تستم کنارش بود که اونم نخوردم و از اونجایی که مسوولیت خطیر کالری شماری رو این روزا به گردن گرفتم  کلی عذاب وجدان دارم و فک میکنم چقد خوردم چون به همینا ختم نشد چونکه من با 100 گرم مرغ و سالاد که سیر نمیشم اومدم خونه و برای شام خانواده کتلت درست کردم و همونجوری داغ داغ دو تا کتلت خالی خالی خوردم و سیب زمینی سرخ کرده و جای همگی خالی چقد چسبید و الانم برنامه دارم این پرخوری رو جبران کنم و تا فردا فقط چای و خرما بخورم .

دوستمم میخواست مک بوک بخره که قرار شد من سفارش بدم و براش بگیرم با یه مجیک ماوس و بهش برسونم 

یکی دیگه از دوستامم زنگ زد گفت آموزش پرورش آزمون استخدامی داره تو شهریور ماه و بیا بخونیم

ولی من هرچی میگردم لینک ثبت نام نمیبینم جایی که ببینم شرایطش چیه  اصن ممکنه ثبت نامش تموم شده باشه

خلاصه این بود گزارش امروز! بازم شد روزانه نویسی

من خودم عاشق این تگایی شدم که زدم به پست!